2733
2734
عنوان

اولین و آخرین رابطم... 💔

909 بازدید | 50 پست

دنبال بازدید نیستم فقط اومدم دردودلامو بنویسم حتی اگ دونفرهم بیان، ی جمله بهم بگن کافیه،کاش کسی درکم کنه و قضاوت نکنن که چرا موندی چرااکردی تقصیرخودت بوده..


 اولین کسی بود که رابطم باهاش طولانی و عمیق شد، اونموقه چتروم بود، اونجا آشناشدیم،رابطمون تو یک سال همش چت بود گاهی تماس اونموقه آخرای خدمتشم بود دوهفته یبار پیام میداد ولی من تو این مدت اقلا باکسی دیگه حرف نمیزدم، خیلی ساده بودم منتظر می موندم تا بیاد، اون بعد یک سال میخواست بره فقط چنتا عکس ازش دیده بودم بعد ک اصرار کردم حداقل بگو چرا میخوای بری گفت عکس فیک داده بعد یک سال، اینم بعدا فهمیدم که یه دختره که قبلا باهاش بوده هم کم و بیش باهاش در ارتباط بوده، کات بودنا اما بازم دختره زنگ میزده گاهی خودش میگفت نمیدونم چقد شو راست میگفت، من وابسته نبودم زیاد اما بازم باهاش موندم عکس خودشو دیدم خوشم نیومد اما بدمم نیومد از عکس فیکه خوشم امده بود بهرحال گفتم بیخیال قیافه از اخلاق و رفتارش خوشم اومده وادامه دادیم، اونم گفت ازخداشه که باهم باشیم بازم، هرروز حرف میزدیم هروزم خودش زنگ میزد بیشتر حرفاش خلاصه میشد تو بغل و این بحثا، منم باکسی این مدلی راجب این بحثا حرف نزده بودم اونم خیلی احساسی حرف میزد واقعا وابسته شده بودم، ولی من فقط بخاطر احساساتم بود اونم واقعا احساساتی بود شبا حرف میزدیم میگفت حرف نزنی خوابم نمیبره باصدای تو باید بخوابم اما بنظرمن که همه ی پسرا نیاز جنسی شون از هر حسی شون قوی تره، حتی یبار بهم گفت تو برام عین فیمای پو*رن شدی خیلی دلم شکست، بعد خودش قهر میکرد اگ بهش نود نمیدادم اما بعد که ار*ضا میشد بامن دعوا میکرد که دوسنداشتم خودار*ضایی کنم ی داستانی باهاش داشتم سر این قضیه،چندبار میخواست بره حتی نمی دونم چرا یبار میگفت کار دارم رفتم سرکار تازه ای رو سروع کردم یبار میگفت بازی میکنم بازی آنلاین تو زنگ میزنی بازیم میپره دروغ نمیگفت اینارو اما واقعا دلیل نمیشه بخاطر اینچیزا بخواد بره، هربار میگفتم ترو خواهش و التماس برمیگشت، یبارم یک هفته جوابشو ندادم که دیدم خودش گفت من میگم میرم اما واقعا نمیتونم و ازین حرفا دلم برات تنگ میشه، حرف ازدواجو که میزدم عصبانی میشد و میخواست فرار کنه، من دنبال شوهر کردن نبودم اما دلم نمبخواست اونو از دست بدم خیبی دوسش داشتم حاضر بودم هرجایی و هرطور که اون بخواد باهاش بمونم زندگی کنم فقط بمونه پیشم، خیلی بهش میگفتم بیاد ببینمش اما دور بود گفت نمیتونه هیچوقت تو این مدت نگفته بود قصدش ازدواجه از اول میگفت فقط دوستی ولی من الکی امیدوار بودم چهارسال باهم بودیم سال پنجم گفت میاد دیدنم قبل اومدن میگفت اگ بیاد دوسداره بغلم کنه و... گفتم اینکارو نمیکنم دوماه تمام بحث و دعوا و گریه داشتم سر این قضیه بالاخره گفتم باشه اما هنوز موافق نبودم، جدی نبودم وقتی اومد ازم خواست برم باهاش تو اون خونه ای که گرفته بود.. با کلی ترس و استرس رفتم اونجا هم میترسیدم اتفاقی بیافته هم ازینکه یهو ولم کنه و بره می ترسیدم، اینکه نمیرفتم هم باز قهر میکرد میدونستم، تو خونه که وارد شدم حس خیلی بدی داشتم خیلی پشیمون شدم ک اومدم میتونم بگم بزور یکارایی کرد ولی رابطه نه اخرشم باقهر پاشد رفت ک تو نذاشتی کاری کنیم وقتی رفت شهرشون سرد شد بزور جوابمو میداد گفت بخاطر ابنکه تو نذاشتی کاری کنیم...گذشت.. هرروز من زنگ میزدم جواب نمیداد رد و خاموش میکرد یبار گفت میخواد ازدواج کنه و منم باور کردم حالم خیلی بد شد دیگ زنگ نمیزدم.. چندمدت گذشت بعد دوباره خودش زنگ زد گفت دروغ گفته و میخواد باز باهم باشیم اما نه مثل قبل و دیگه حوصله نداره هروز زنگ بزنه قبول کردم بازم دنبال همون صحبتا بود تا زنگ میزد حرف بغل میزد و میگفت دلم تنگ شده دلم میخواد بیام دوباره ببینمت قول بده اینبار بذاری منم می گفتم باشه الکی میگفتم میدونستم دیگ نمیشه همو ببینیم، بالاخره دیدم اینطوری نمیتونم و گفتم دیگه زنگ نزنه..

همیشه احساس می کردم با کسیه، قسم میخورد که نیست،یه شب تو روبیکا نیم ساعت مدام زنگش میزدم اشغال بود وقتی زنگ زدم دوباره گغتم با کی حرف میزدی گفت بتوچه خیلی هم عصبانی شد و قط کرد بعدا خودش زنگ زد گفت باکسی حرف نمیزده و ارین بهونه ها.. حتی این اواخر هم هنوز قسم خورد باکسی نیست و گفت اگ هم بخواد باکسی باشه برای ازدواجه نه دوستی، میگفتم تو فقط بخاطر نیازت منو میخواستی گفت اگه اینطور بود نمیومدم سراغ تو. توی مجازی میرفتم بایکی واقعی، گفتم بخاطر رابطه اومدی منوو ببینی میگفت اگر فقط این بود اینهمه راه نمیومدم، من دوستت داشتم، میگفت دوستت داشتم اما نه برای ازدواج هیچوقت هم قول ازدواج ندادم ("آره نگفته بود اما اونقدر محبت میکرد نمیدونم حتما من ساده بودم کمبود محبت و یا اعتماد بنفس داشتم ک فکر میکردم عاشقمه دوسم داره).. 

وقتی ازش پرسیدم منو از نزدیک دیدی فرقی داشتم گفت نه، قبل اینکه بیاد هم بهش گفته بودم که اگه منو دیدی ازم خوشت نیومد بگو میگفت مگه دیوونه ای من تصویری دیدمت تازه پنج ساله باهمیم، هیچوقت نگفت ازت خوشم نیومد،فقط گفت از اول هم قصدش ازدواج نبوده(اینو قبلا هم گفته بود قبل اومدنش ولی من میگفتم حق داره از نزدیک ندیدتم وازین این فکرامیکردم)

هیچوقت نمیبخشمش، علاوه بر اینکه پنج سال عمرمو احساسمو گرفت، کلی هم سوال گذاشت تو سرم که چرا رفت چرا منو نخواست من بد بودم من قیافم خوب نبوده ولی خودش گفت فرقی نداشتم و ربطی نداره..


باهمه اینا خیلی دلتنگش میشم، خیلی خیلی احساس تنهایی می کنم، اما دیگه دلم کسیو نمیخواد و اصلا توان اینکه دوباره از نو شروع کنم ندارم و یا حتی علاقه ای به ازدواج ندارم، زندگی بنظرم خیلی بی معناو پوچه..وقتی ازچیزی ناراحت میشم بیشتر دلتنگش میشم اونموقه که باهم بودیم ریزو درشت اتفاقای هرروزمو واسش تعریف میکردم.. خیلی خستم هرروز دارم باخودم می جنگم تا بتونم فراموشش کنم اما واقعا نمیشه، فقط میشه کمی کمرنگ بشه اما روزی نیست که بهش فکر نکنم الان چندین ماه گذشته ولی برام خیلی تازس همه چی، نمیدونم برای چی اصلا زنده م هیچ هدفی ندارم هیج انگیزه ای.. فقط روزو شبه که میگذره واسم..

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

اون وجدانش خیلی راحته وقتی بهش گفتم من دوستت دارم گفت منم داشتم ولی وقتی دوست بودیم ینی یروز همه چی تموم میشه، 

من هیچی نداشتم که درجواب این حرفش بگم.. دوست داشتن و احساسات منم که برای اون اهمیتی نداشت، من بارها خواهش کردم ازش چقدر اشک ریختم واسش دید اما اهمیتی واسش نداشت.. 

2728
2740

منو رلمم تو چت روم اشنا شدیم پنج ساله با هم حرف میزنیم هنوز ندیدیم همو ..

  لایک نکنننننننننننننننننننننننننننننننننننننن{  🌱🤍ⲃ♡}الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🧚‍♀️لطفا درخواست دوستی ندید 💙
اون میخواست رابطه کا..داشته باشه بعد ولت کنه پسری ک رابطه داشته باشه انتخاب نمیکنه برا یه عمر زندگی& ...

اگه نمیرفتم بازم میگفت تو کاری برام نکردی و برای همین میرم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687