قرار بود برای رزو تالار منم برم با خواهرم ولی من نبردن ولی خواهر دادماد رفته بود
قرار بود تو ارایشگاه و اتلیه منم کنار خواهرم باشم ولی الان مامانم میگه تو نرو خواهر داماد میره
الان دلم شکسته احساس میکنم اصلا بهم ارزش نمیدن شما اگه جای من بودین این حس و داشتین یا من زیادی جدیش گرفتم
من فقط همین خواهر و دارم دلم میخواست تو همه ای مناسبت هاش کنارش باشم .....
بهتره تنهایی خودشون دوتایی انجام بدن کاراشونو
نه مهم نیست بی خیااال.
من به جات بودم گوش نمی‌کردم و میرفتم
فدای سرت اتفاقا بری خسته میشی شب عروسی خسته ای
زیاد قاطی نشو چون جز درد سر هیچی نداره
سنگین و رنگین بشین سرجات
کوتاهی از خواهرته
معمولا همون خواهرشوهر میره
خودتو بزن به در پرویی بگو مگه میشه من نرم بعد هم برو
بابا بیخیال برا نراسم ها برو حالش ببر نظر دادم اصلا خوش نیست
خواهر داماد خیلی عقده ایه که همه جا داره میره
منم نرفتم،زیادی جدی گرفتی داماد بدی نکنه نمیخواد احترام بزاره
هر کی رفته پشیمون برگشته
