یک دختر خانمی تو اقوام من هست
بعد یکی از پسرهای فامیلمون دوسش داشت
خلاصه نزدیک ۷ سال پسره همه کار برای دختره کرد
هرچی به فکرتان برسه دعوا کرد ،منت کشید ،التماس کرد ،به زور متوسل شد ،بزرگ و کوچیک واسط کرد ، بی آبرویی کرد و....، خلاصه
اما دختره جوابش منفی بود خانواده دختر از اول تا آخر همه اشون راضی بودن با پسره ازدواج کنه اما فقط دختره جوابش منفی بود رو منفی ماند و کوتاه نیومد
دختره حتی حاضر نشد با پسره حرفم بزنه بارها از پسره شکایتم کرد به دادگاه و پاسگاه کشوند به پسره بی احترامی کرد و خلاصه
آخرش پسره دید به این دختر نمیرسه کوتاه اومد و بیخیال شد دیگه البته کاری نمونده بود انجام نده بنده خدا راهی دیگه ای هم جز رفتن نداشت
حالا ۲ سال از اون ماجرها میگذره با دختره تو جمع دخترونه حرف میزدیم درددل میکردیم همه
دختره گفت من اون پسره رو همیشه دوست داشتم
بعد همه متعجب که چجوری ۷ سال همه کار برات کرد حتی باهاش حاضر نبودی حرف بزنی همه جوره شکستیش خردش کردی به دادگاه پاسگاه کشوندی
بعد میگی دوسش دارم ؟
گفت آره دوسش داشتم و دارم اما هر دوست داشتنی نباید به ازدواج یا رابطه برسه من از ۱۹ سالگی آرزوهای برای خودم دارم، میخوام تنها مهاجرت کنم، معیارهای دیگه برای خودم و زندگیم دارم ، اصلا قصد ازدواج با هیچکسو ندارم
من اونو دوسش داشتم اما چون نمیخواستم باهاش باشم در برابرش سفت و بی رحم وایسادم که شل نشم میدونستم یکبار کوتاه بیام در برابر علاقه اش به من شاید تا آخر کوتاه بیام من پای آرزوهام و رویاهام وایسادم برای همین پا رو دلم گذاشتم
شما باهاش موافقید ؟
میشه آدم یکیو دوست داشته باشه اونجوری باهاش رفتار کنه حتی باهاش یک کلمه حاضر نشه حرف بزنه؟