بعد پسرش و دایبم هم بودن انگار
به پسرش میگفتم نگی به کسییی
اونم میگفت نه براش هم مهم نبود مرده مامانش تو خواب
بعدش داشتیم میرفتیم جایی
انقد حالم بد بود هی میگفتم نکنه بگه منو ببرن زندان
شب انقد حالم بد بود 4 صبح پاشدم
قلبم انقد تند داشت میزد حس کردم قلبم داره در میاد
خیلی ناراحت بودم
بنطرتون این خواب معنیش چیه؟