چجوری وقتی تو نامزدیمون فهمیدن هیچی نداره بیکار
و من خواستم طلاق بگیرم قیامت بپا کردن گفتن طلاق بگیری ما خودمون میکشیم تا آخر عمرم باید بسوزم بسازم چون اضافی بودم تو خونه پدر مادرم اگه نبودم ک جلو بدختیمو میگرفتن چقد گریه کردم چقد رنج کشیدم فقط چون از حرف مردم میترسیدن چون سنم بالا رفته بود و خواستگار کم داشتم چون بچه اول بودم