سلام دوستان من دیروز عروسی یکی از دوستای دوران مدرسم بود خب بعد یکی از دوستای دیگمم که باهاش ارتباط دارم الان در شروف طلاق هست دعوت بود من دیدم طفلی ماشین نداره راهشم دوره به شوهرم گفتم بیا ما بیاریمش بعدم میبریمش شوهرمم قبول کرد خلاصه ما رفتیم از در خونشون برشداشتیم خوشکلم هست این دوستم بعد خیلی حرف میزنه انقدر تو ماشین حرف زد تمان زندگیش برای شوهر من تعریف کرد و کلا پر حرفه بعدم رسیدیم رفتیم عروسیم اومدیم بعد موقع برگشتنم هی از دوستاش تعریف میکرد که پولدارن براش چی خریدن چرت پرت میگفت واقعا سرم داشت میرفت با اینک دوست صمیمی هستیم بعد اینک ما رفتیم دوتا پسر دم کوچشون بودن شوهرم میگه کاش میبردیمش در خونشون انگار روش غیرت داشته باشه اینجوری یا با یه دوستم که شوهرش یکم چشم چرون گفتم حرف میزنه یجوری شوهرم ناراحت گفت با اون مگه مجازی صحبت میکنه گفتم نه چیزی نگفت اصلا یجوریم از دیروز نمیدونم فکرم درگیره
من برای نگه داشتن هیشکی تو زندگیم تلاش نمیکنم چون هر کسی بر میگرده به جایی که لیاقتشه.🖤
مادری هستم ازتبارلرستان😍خداوندلایقم دونست بهم یه همسرمهربون دوتافرشته پاک داد❤️توی خونمون هوا خوبه چون تو هوامونوداری#الله🙏کاربری قبلیم الکی الکی تعلیق شد هرکاری هم کردم باز نشد😭😭😭خیلی بی رحمیه من هیچ کاری بحثی حرفی نزده بودم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.