2737
2734

سلام بچه ها تاپیک های قبلیم و خوندین حتما 

من از کم محبتی شوهرم ناراحت بودم و میذاشتم پای خستگیش 

و تصمیم داشتم بهش محبت کنم بیشتر 

و چه میدونم کارای دیگه 

مزمل میخوندم و میخونم 

به خودم می‌رسیدم شبها که میومد 

ماساژ میخاست میدادم 

دیروز خونه مادرش بودیم از ظهر 

شب با خواهر بزرگش رفتیم بیرون خودم میخاستم چون بچه اش چیزی لازم داشت گفتم ببریمشون ماشین ندارن اخرشب رفتیم شام و قلیون کلی هم خندیدیم و پایه جمع بودم

تو کافه نمی‌دونم بحث چی پیش اومد من گفتم منم عاشق تیپ کت شلواریم چون داداشت اینجوری اومد روز اول دل منو برد یکهو گفت کاش نمیپوشیدم کت شلوار من گفتم مگه ناراضی از زنت گفت آره اصلا هم نمیخندید 

منم یکم نشستم بعد خجالت کشیدم بلنذشدم به بهانه سرویس رفتم پنج دقیقه ای بیرون بعدم رفتم پیششون اما محل ندادمش بعدم رفتیم کلا ..خواهرش بعدش بمن گفت من فهمیدم براچی ناراحت شدی بهش گفتم حرف بدی زدی اونم گفته می‌دونه من شوخی میکنم ‌...دلم سرد شد ازش ..میدونین حس میکنم زیادی از بودنم خاطر جمعه 

از طرفی باز میگم نکنه بی محبتی کم محلی منو ببینه دور ترشه 

اصلا نمی‌دونم باید چیکارکنم 

بعد که اومدیم دوباره با خواهرش خندیدم با همه یعنی با خودشم هم جلو اونا 

اما از الان یکم جدی تر شدم 

از آدمهایی که فکرشو نمی‌کردم رودست خوردم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کرایو تراپی

اشک1373 | 11 ثانیه پیش
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز