شما خواهر بزرگتر داشتید که ازدواج کنه شما مجرد باشید ؟

گفتم که دور از جون یه مثال بود

مادر شما اگه خودش نخواد کسی نمی تونه مجبورش کنه شاید به شما اینجوری میگه

خواهرت چقد خودخواهه.ی ذره دلش برای مامانت نمیسوزه.مامانت خودش نیاز به مراقبت میخاد.این حرفارو به خواهرت باید بگی.نگهداری از بچه ۴ ماهه نیاز به کمک نمیخاد.آبجیت خودشو زده به تنبلی.

بزنید تو صورتش پیر شده اگه عرضه نداره خبر مرگشون چرا زاید

58 اصلا سنی نیست طفلک خیلی از خودش کار کشیده 

تو خلوت یکم باهاش صحبت کن بگو دو روز دیگ خدای نکردددددده زمین گیر میشی ببخشید باید پوشکت کنن حتی تا دستشویی نمیتونی بری شما الان وقت ظرف شستنت نیست با این کمرت

بگین خواهرت ظرفشویی بخره چقد بی رحمه از مریض کار میکشه 

باباتون در قید حیاته؟ 

ولش کن اهمیت نده 

با خواهرت صحبت کن بگو معذبی و اذیتید 

اگه گفت بخواب بگو شب هرکسی باید خونه خودش باشه و توم دختر جوونی و درست نیست اونجا باشی چطور نمی‌فهمه واقعا چقدر بی درکه بگو اگه کمک میخواد پرستار بگیره 

وقتی تصمیم گرفتن بچه بیارن یعنی مسئولیتش هم خودشون قبول کردن قرار نیست بقیه بزرگش کنن که حالا اگه طوری باشه که اذیت نشید کمک کنید اوکیه ولی نه اینکه نگهتون داره 

دفعه ی بعدی گفت بگو نه سرم درد می‌کنه یا پریودم حالم خوب نیست خلاصه بهونه بیارید

میتونی به خواهرت بگی بیاد خونه شما

من مامانم سر ابجیم و من میرفت خونه مامانبزرگم میموند. یا مثلا ۲،۳ روز در هفته میرفت اونجا. 

اینطوری دامادتون معذب میشه میره خونه خودش و توام راحت میتونی به کارات برسی. درثانی خواهرت خونه بابات زیاد نمیمونه چون خودش معذبه.