من کلا نا امید و بیخیال شده بودم .. یه روز عازم کربلا شدم از اقا ابالفصل خاستم با تمام نا امیدی وبش گفتم یه نشونه بده اگ بم خاستم میدی یه دستمال سبز از ضریح افتاد رو سرم بعد دو هفتخ ک برگشتم شوهرم امذ خاستگاریم .. اسم شوهرمم ابالفضل هستش
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
اجی خوشبحالت واقعا بغض کردم واقعا بعد دوهفته؟؟ من چه کنم تاکربلا راهم دوره اجی تونظرکرده اقا ...
از همیجا بهش بگو میشنوه .. من بارها بم حاجتم داده الکی نیس اسمش باب الحوائجه من از معجزش گفتم انشالله اقا رومو کم نکنه و لحظه دعائت ازش به ابرو من ک نره اسمش اوردم حاجت روات کنه و از خدا بخاد بخت خوب نصیبت کنه
منم کلا دیگه دعا نمیکردم برای ازدواجم ۲۹ سالم بود داداش من ۵ سال از من کوچکتر بود اونم با اینکه همه چی تموم بود جور نمی شد براش بعد یدفعه کربلا جور شد اربعین رفتیم نجف انقدر راه ها بسته بود کربلا نتونستم بریم مریض هم شده بودیم دیگه بر گشتیم اونجا من تو حرم امام علی فقط برای بخت برادرم دعا کردم ولی اربعین سال بعد نرسیده بود که هر دو به فاصله چند روز عقد کردیم اسم شوهر منم علیه اسم زن برادرم زهرا
اجی خوشبحالت واقعا بغض کردم واقعا بعد دوهفته؟؟ من چه کنم تاکربلا راهم دوره اجی تونظرکرده اقا ...
کربلا رو برای خیلیا دیدم معجزه کرده اگر تونستی برو حتی خواهر زن داداشم طفلی خوشگل نبود همیشه دلمون براش می سوخت دو بار رفت کربلا ۱۸ سالکی یه نامزد کرد از داداش من بهتر