دوستان سلام
قضیه از این قراره که پدربزرگم پونزده سال پیش چند تیکه زمین میفروشه و به هر کدوم از پسراش ۱۲میلیون پول میده
اون زمان عموی ته تغاری م که از همه بچه ها کم سن و سالتر بوده مامان بزرگم پولشو بهش نمیده.و براش طلا میخره و میگه هر زمانی که ازدواج کردی بهت میدم
مادریزرگم بسته به فرهنگ شهرمون شش تا النگوی بیست و یک عیار و یه گردنبند مرتشع میگیره که از نظر ما زیباست ،
خلاصه گذشت و سه سال پیش عموم توی دانشگاه به یه دختر از شهر دیگه علاقه مند شد ،خلاصکه رفتبم خاستگاری و و نامزدی و تا رسید به عقد ؛مامان بزرگم طلا هارو توی مجلس بهش داد و کل فامیل طرف ما فک شون وامونده بود که چقدر سنگین طلا دادین و کل فامیل عروس ریز ریز میخندیدن که دهاتیا اینا چیه آوردین بجاش یه سرویس سفید ساده میوردین 😐
اونجا مامان بزرگم به مامان عروس گفت این طلا ها رسم ماست برای عروسی طلا به سلیقه عروس خانوم تهیه میشه
نگم از زن عموم که کل عقد مثل برج زهر مار بود 😐
یک سال بعد بساط عروسی به راه افتاد
عروس خانوم به عنوان طلا یه سرویس طوقی ساده سفید رنگ و یه دستبند شامپاینی رنگ و یه انگشتر تک نگین سفید انتخاب کرد
گفت سلیقه من اینه نه طلاهای شما که حتی روم نمیشه استفاده کنم 😐عموم بهش گفت عزیزم لطفا توی عروسیای طرف خودتون طلای مورد پسند خودتو بنداز و طرف ما طلاهای مارو بنداز ،گذشت و گذشت تا هفته گذشته که عروسی یکی از فامیل پدری دعوت شدیم
مادریزرگم به زن عموم کفت عزیزم لطفا النگو و سرویس طلاییتو بنداز
همونجا زن عموم شروع کرد به داد و بیداد که شما بی کلاسید ،خانواده تون فامیل تون جد و آباد تون بی کلاس و دهاتیه ،اصلا میرم طلا زرد هارو آتیش میزنم راحت شم و این حرفا ،خلاصکه رفت سمت خونه ش و یکم بعد با عموم رفتن عروسی
اونجا توی عروسی دیدیمش ،طلاهای سفید خودشو انداخته بود ،خواهر شوهر مادریزرگم از مادربزرگم پرسید فلانی طلاهاشو فروخته که بدل انداخته ؟😐همونجا گفتم نه عمه جان طلای سفید انداختن سلیقه عروس خانومه
خلاصکه این بود دعوای مامان بزرگم و عروس جدید بخاطر طلا 😐وقتی میگن تفاوت فرهنگی و مهم بدونین واسه این وقتاست....