شوهرم خیلی حساسه خیلی فکر میکنه نمیزاره برم سرکار نمیزاره برم دوستامو ببینم همیشه دلش میخواد کنارش باشم همش توقع داره ببوسمش هر مکانی... الکی فکر بد میکنه. همش فکر میکنه اگر من با پسر خواهرش که مجرده تو جمع و با حضورش حرف بزنم حتی اگر حرفا خیلی عادی باشه سلام و علیک و اینا حتما چیزی هست بهم میگه باهاش صحبت نکن منم گفتم چشم . همش میگه دوره زمونه بد شده همه فاسدن...
خودش زیاد تمیز نیست اما همیشه دلش میخواد من تمیز باشم . دهنش بو میده میخواد ببوسمش...
در هر صورت همیشه بهم میگه تو منو دوست داری؟! حتی اگر من هزاران بار بهش بگم عاشقشم من اصلا ادمی نیستم که به کسی نگاه کنم منظورم غیر از شوهرمه همیشه در هر موقعیت سوپرایزش کردم ار کادو تا هر چیزی که فکر کنید.
وقتی کسی باهاش شوخی میکنه فکر میکنه خبریه یا همش فکر میکنه بقیع دارن براش توطعه میچینن امشب هم این اتفاق افتاد که من خیلی زود جمعش کردم .
یکی از باجناقاش گفت تو استقلالی هستی زنتم پرسپولیسیه چطور باهم دربی میبینید؟
که گفتم به شوخی ما بازیم ببینیم اتفاقی نمیوفته .. من اگر گول زد پرسپولیس شادی میکنم امیر اگر استقلال زد در هر صورت اونا پولشو میگیرن ما باید بخاطرش دعوا کنیم.
خلاصه برگشتیم خونه و منو رسوند خونه مادرم تازه اس ام اس داده عزیزم خوب جوابش دادی... منم گفتم اره حالا اینا دنبال سوژن که بخندن. منم گفتم اره گفت ببین واسه همین میگم مردم خیلی ذهنشون خرابه. گفتم بهش عزیزم تو چیکارشون داری بقیه حرف میزنن تو منطقی جواب بده دیگه شوخی نکنن. بهم پیام داد ناراحت شدم .
حرف من کجاش ناراحت کننده بود؟ در کل انگار مشکل دارم همیشه فکر میکنم . من واقعا میترسم حرف بزنم اگر هم حرف نزنم بهم میگه حرف بزن چرا ساکتی. همش میگه با بقیه صمیمی نشو و اینا من واقعا نمیدونم مشکلش چیه
