این بود ک هیچ وقت راحت و ازاد نبودم خیلی ادم معذبی بار اومدم مامانم اینطوری منو بار اوورد یجورایی محدود و خیلی خیلی سنگین ینی تو محیط خیلی بسته باراوورد اعتماد ب نفس پایین الان ک رفتم تو جامعه خیلی ضربه میخورم اصلا زبون باز حرفه ای نیستم چطور بگم خیلی کم حرف بار اومدم اصلا مثل هم سن و سالای خدم بشاش و پرانرژی نیستم عین بت زهرمار توی دانشگاه و مهمونی و عروسی چون خجالتی باراومدم شما حسرت چی داشتین