2737
2739

هوای دل پریشان است در باران دلتنگی

کنارم نیستی میترسم از زندان دلتنگی

بغل میگیرمت در کوچه خواب و خیالاتم

به خود می آیم و سیلی شده طغیان دلتنگی

کنار سفره چشمت کمی احساس جاری کن

که بی احساس میمیرم سر تاوان دلتنگی

بیا و مرهم قلب پریشان و نگاهم باش

بیا که طعم آغوشت شود درمان دلتنگی 

فراهم کن برایم بستری از عشق تا فردا

تو باشی و من و یک بوسه با پایان دلتنگی


فاطمه شایگان

آدما ارزش غصه خوردن ندارن پس بخند
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687