بچهامن اصلا کنترلگر نیستم اما هروقت شوهرم فامیلاشو میبینه گوگیرمیشه اصلا یادش میره منم هستم منم غریبه خب بین اونا معذبم شوهرم همیشه بایکی دونفراز مردای فامیل ول میکنه میره بیرون یا اتاق اصرانم نمی پرسه من هستم یانه خودمو هرچی میزنم به اون راه نمیشه دیگه بابقیه هم. تعریف میکنم اما دلم میشکنه شوهرم اینه بارها هم سرش بحثمون شده یبارم با فامیلاش رفتیم بیرون یک روز کامل الکی باهام قهرکرد واصلا پیشم نمیومد سراینکه من چراناخواسته بهش اخم کردم واقعا شام امشب بهترین شام بود اما باورکنید برای من بدترین طعم داشت و هرقاشق که میخوردم انگار زهردارم میخورم شوهرمم دید من از بیخیالیش ناراحتم بدتر کرد اصلا سرسفره هم هوامو نداشت خیلی اعصابم خورد شده داغونم دوس دارم گریه کنم اما دیگه نمیخام بخاطر این ادم چشمامو خراب کنم یاد خاطره قبلیمون افتادم دقیقا بافامیلاش رفته بودیم بیرون این همینطوری کرد
خوب نرو
این آدم نفهمه ولش کن
شوهرعوضی منم همینجوره
خب شما چرا اینقدر منتظری ایشون حواسش بهت باشه و پیش شما بمونه
منم فامیلا و خانواده همسرم وقتی میریم بیرون اصلا زن و شوهر یادمون از هم نمیاد هر کی با بقیه میره دنبال گشت و گذار و عکس گرفتم و تدارک غذا و این حرفا
با بقیه سعی کن خوش بگذرونی شوهرت که همیشه هست
بعضی مردا اینجورین توام سعی کن با خانوما و اقایون فامیلش انقد بگی بخندی صدای قهقت همه جا بپیچه فک کنه داره بت خوش میگذره تا چشش دراد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
