2733
2734

سلام

یه اتفاقی افتاده 

من مامانم یک دوستی داره که باهاشون میریم بیرون 

بابام هم با شوهر دوست مامانم رفیقه

منم با آتنا ، دخترشون رفیقم

امروز من و آتنا امروز رفته بودیم رستوران

توی رستوران بودیم بهم گفت یه رازی رو میخوام بهت بگم .

منم تعجب کرده بودم که چی میخواد بگه

گفتش که یکی پنهانی عاشقت شده

منم زدم زیر خنده و فکر میکردم شوخی می‌کنه

حین خنده هام ازش پرسیدم که کی بوده؟

گفت داداشم چندشب پیش بهم این رازشو گفت 

گفتم شوخی میکنی؟

گفت نه حاضرم قسم بخورم .

حتی قسم خورد 😐

و چت هاشو با داداشش بهم نشون داد

داداشش گفته بود که به مائده نگو این جریانو برات هرچی بخوای میخرم و از این حرفا .

بهش گفتم خب چرا رازشو لو دادی

گفت یه ماه پیش خوراکی هامو خورده بود منم تلافی کردم .🤣

هنوز باورم نمیشه🤣

آخه کی عاشق یه دختر اسکل مثل من میشه؟🤣

هیچ جوره به شوخی نمی‌خورد و آتنا حتی یکبارم با من شوخی نکرده منم باهاش شوخی نکردم

اگر همچین موقعیتی براتون پیش میومد چیکار میکردین؟

از این زندگی خستم...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگ پسره خوب باشه خب خوشحال میشدم
ولی این اتفاق دقیقا واسه من افتاد منم عکس العمل تو رو داشتم فک نمیکردم دوسم داشته باشه ولی خب داره دیگ خوشحال باشه از اینکه یکی دوست داره امیدوارم لیاقت داشته باشه فقط 

الان اونجاییم که شاعر میگه: گفتنش شاید نباشد مرهم دردی ولی زندگی آن طور که باید ؛ بر مراد ما نرفت :(
2728
بچم ۱۷ سالمه😂

خودتو درگیر این چیزا نکن 

عشق می‌تونه دنیاتو قشنگ کنه در عین حال می‌تونه زندگیتو نابود کنه خیلی دقت کن که توی یه زمان مناسب با یه آدم مناسب باشه

دیگران خدا رو انتخاب میکنن که به جهنم نرن؛ما خدا رو انتخاب میکنیم چون از جهنم برگشتیم🤍__که شبِ شَراب، نَیرزَد به بامداد خُمار...✨
بچم ۱۷ سالمه😂

سنت کمه ذهنتو درگیر این چیزا نکن منم همسن تو بودم خواهرش اینجوری مخمو زد 

الان اونجاییم که شاعر میگه: گفتنش شاید نباشد مرهم دردی ولی زندگی آن طور که باید ؛ بر مراد ما نرفت :(
سنت کمه ذهنتو درگیر این چیزا نکن منم همسن تو بودم خواهرش اینجوری مخمو زد 

منم همینو میگم 

آتنا بهم گفت بزار یه چندسال بگذره بعد به فکر اینا بیوفت

پسره ۲۱ سالشه دوتامون پچه ایم

از این زندگی خستم...
2738
منم همینو میگم  آتنا بهم گفت بزار یه چندسال بگذره بعد به فکر اینا بیوفت پسره ۲۱ سالشه دوتامون ...

آره عزیزم فکرتو درگیر نکن ای کاش سه سال پیش یکی بود این حرفا رو به منم میزد 

الان اونجاییم که شاعر میگه: گفتنش شاید نباشد مرهم دردی ولی زندگی آن طور که باید ؛ بر مراد ما نرفت :(
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687