2737
2739
عنوان

دارم دق میکنم از دست مادر شوهرم + اسکرین

| مشاهده متن کامل بحث + 5759 بازدید | 123 پست

حالا من شوهرمو بکشن این کارو نمیکنه

چرا؟؟

چون میدونه چ بلایی سرش میارم

شوهرمن قطعا تو فکر مادرشه

ولی صددرصد

بدون من نمیرفت و من هم حتماااا موافق بودم ک زن بیچاره تنها نباشه

پس چیشد؟

همسرم بهم میگف مادرم تنهام شب بریم پیشش بخابیم

منم میرفتم 

شما همسرت کلا پیشنهادشو نذاد بهتون؟؟

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



حالا من شوهرمو بکشن این کارو نمیکنه چرا؟؟ چون میدونه چ بلایی سرش میارم شوهرمن قطعا تو فکر مادرشه ...

نه چون مادرش اینجوری پاش به زندگیمون باز میشه و هر شب میگه بیاید اونجا بخوابید الان هم با برادر شوهرم درگیر هست که از خونه بیرونش کنه اونوقت دیگه برنامه هرشب رفتن خونه خانم بود 

2731
نه چون مادرش اینجوری پاش به زندگیمون باز میشه و هر شب میگه بیاید اونجا بخوابید الان هم با برادر شوهر ...

عزیزم باید با شوهرت حرف بزنی

ازت حرف شنوی داره؟؟؟؟

الان تنهای تنهایی؟بچع نداری؟؟

توروخدا بگو چيكار كردي  به قران برات صد تا صلوات ميفرستم  الان منم همين مشكل و دارم  ...

تنها راهی که من رفتم سکوت کردم و گذاشتم خانوادم محبت کنند بهش و البته ۷ سال و نیم طول کشید و سه سالش قطع رابطه کامل بود من میرفتم پیش خانوادم ولی حتی حتی یک بار هم نگفتم بیا بریم خونه خانوادم و اگر هم وقتی که می‌گفت بریم خونه داداش هات فقط یکبار میگفتم بریم و اصرار نمی کردم دیگه خودش کم کم اومد البته مردها احمق نیستند کم کم خانواده خودشون میشناسند و کار دیگه من در برابر خانواده همسرم این بود که در برابر اذیت هاشون سکوت میکردم و احترام میگذاشتم و شوهرم فهمید که مشکل از خانواده خودش هست 

وقتی بچم بستری شد بیمارستان بخاطر سرماخوردگی با اینکه همسرم به برادرم بی احترامی میکرد برادرم با دست پر اومد و اونجا زیاد به شوهرم محل نگذاشت ولی بچه رو برد گردوند 

و وقتی شوهرم گلایه خانوادم به من میکرد با شوهرم مثل یه دوست صمیمی برخورد میکردم و میگفتم آره راست میگی تو حق داری ولی تو هم باشی این رفتار بکنن ناراحت میشی مثلاً پدر من به همسرم بی محلی میکرد و همسرم خیلی از پدرم بدش می اومد و جلو برادر هام این نشون میداد با اینکه برادر هام هم بدشون می اومد از پدرم ولی از اینکه دامادشون به پدرشون بی احترامی کنه بدشون می اومد منم همین حرف به همسرم میگفتم و میگفتم برادر هام تو رو دوست دارن ولی من تو رو از اونها بیشتر دوست دارم ولی تقصیر تو هست 

و بار ها به خانواده من بی احترامی میک د من سکوت میکردم و چند بار فقط گفتم من خیلی خیلی ناراحت میشم از بی احترامی تو و تو داری از چشم من می افتی 

عزیز ببخشید یه سوال دقیقا این رفتارا برای منم پیش اومده الان دیگه خانواده من قبول نمیکنن که با شوهرم ...

یه چیز دیگه من جلو خانوادم عیب های شوهرم قبول کردم و گفتم شما حق دارید ولی من نمی تونم زندگیم خراب کنم و از شما هم انتظار دارم نه به خاطر شوهرم بلکه به خاطر من به همسرم احترام بگذارید نمی‌گم دعوتش کنید ولی جایی دیدید اگه ببینم احترام نگذاشتید خیلی ناراحت میشم

2740
عزیز ببخشید یه سوال دقیقا این رفتارا برای منم پیش اومده الان دیگه خانواده من قبول نمیکنن که با شوهرم ...

و جواب دیگه ای که میدادم میگفتم من طلاق بگیرم اولین ضربه به آبروی شما میخوره و پس اگر من تو زندگی کوتاه میام بخاطر شما هم هست بعدم من اگر طلاق بگیرم چیزی نصیب شما نمیشه 

اصن چرا ی زن باید از تنها خوابیدن بترسه چ پیر چ جوون  وسط بیابون ک زندگی نمیکنین جفتتون دلیلی ...

اخه ترس که دلیل و منطق نداره.

مثل این میمونه بگی از سوسک نترس، کاریت نداره! خوب اگه دست خود آدم بود که نمیترسید.کی دوست داره ذهنشو درگیر کنه و ترسو تو دلش راه بده؟!

بگو یکی زنگ آیفون رو میزنه مدام.میترسم جواب بدم....و بعد نیم ساعت هم بگو یکی باقفل در ورمیره...‌‌کلا بترسونش که دیگه شبها تنهات نزاره......چون اینکار کم کم میشه عادت....

لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز