عید فطر رفته بودیم خونه ی یکی از فامیلای دور ما با نامزدم اونا هم واسمون یه بسته کادو دادن که توش یه تی شرت واسه من بود و یه جفت جوراب واسه همسرم.
ما رفتیم بعدش خونه مادرشوهرم اونم دید اونو گفت خوشگله فلان. فرداش که همسرم خونه نبود دوتایی بودیم من تی شرتو پوشیده بودم گفت تی شرت خوبه اندازته من نمیدونم اینو با چه حسابی دادن به پسر من.
منم ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم. کاملا اتفاقی و غیر عمدی همسرم فهمید مامانش اینطوری گفته وقتی من نبودم بهش گفته که چرا به همسرم همچین حرفی زدی اون چیکار کنه مردم چی کادو میدن مگه مردم مجبورن کادو بدن. ظاهرا دعوا کردن بعدش که من اومدم خونه مادرشوهرم شروع کرد منو دعوا کردن که من بهت چی گفتم چرا حرف درمیاری؟ حرف درست میکنی؟ بین منو پسرمو میزنی بهم خونوادمونو ناراحت میکنی. من واقعا خیلی ناراحت شدم با همسرمم یکم بحث کردن فرداش هم قرار بود بریم عروسی دخترخاله همسرم. من نمیخواستم برم ولی دیدم همسرم ناراحت میشه رفتم مجبوری. تو کل مراسم مادر شوهرم ازم قیافه گرفت باهام حرف نزد من واقعا خیلی اذیت شدم تو اون مراسم. ولی چیزی نگفتم موقع رفتن هم من رفتم با مادرشوهرم جلوی فامیلاش خدافظی کردم با احترام ولی باز هم جوابمو با سردی داد خلاصه من اومدم خونمون. امروز خواهرشوهرم زنگ زده میگه رفتم دیدم مامانم گریه میکنه گفتم چیشده گفت عروس(منو گفته) بین من و پسرمو بهم زده کلی هم حرف گذاشته روش گفته به دخترش اونم زنگ زده بود داد و هوار کرده بود که مادره بزرگه هرچی هم گفت ناراحت هم شدی باید تو دل خودت نگه داری. اخرش هم گفت مامانمو ناراحت کردی باید زنگ بزنی ازش عذرخواهی کنی از دلش دربیاری. من واقعا نمیخوام همچین کاری کنم واقعا از دست مادرشوهرم ناراحتم از دست دخترشم امروز بدتر خیلی ناراحت شدم. من تا حالا تو یه سالی که نامزدم کوچکترین بی احترامی بهشون نکردم نه پشتشون نه تو روشون و واقعا الان لزومی نمیبینم زنگ بزنم معذرت خواهی کنم. از این به بعدم نمیدونم چطوری باید باهاشون رفتار کنم واقعا یه جوری دلسرد شدم نسبت بهشون.