منم گفتم چته چرا این هفته شدی برج زهر مار
اونم میگه تو همش طلبکاری و در حال غر زدن!!! منم گفتم تو اصلا خونه میای که من غر بزنم.
دیگه نه نهار خوردم نه لقمه و رفتم تو اتاق. دو ساعت بعد رفتم تو آشپزخونه دیدم رفت رستوران خورشت آورده
ولی من همون برنج خالی خوردم
تعارف هم زد گفتم مرسی میل ندارم
از دیروز نه نگاش کردم نه باش حرف زدم. یه حسی دارم که دلم میخواد تا یه ماه همینطوری باشم