میترسم از اینکه بمیرم قبلا اینطوری نبودما واقعا ک راس میگن که معلوم نیس ی دقیقه بعد انسان قرار چی بشه همه چی انگاری مثل فیلم میمونه با خودت میگی الان که بیدار بشم ت گوشت میزنی ک ببینی خوابی یا نه شب میخوابی ب امید اینکه صبح ک بیدار شدی همه اینها ی خواب بوده باشه برات اما متاسفانه حقیقت یکی میزنه رو صورتت بدونی ن خیر حقیقت داره حالا ت هی فرار کن سر راهت منتظر ک قبولش کنی ..
البته یبار من برام هم قبلا پیش اومد این داستان البته یکم فرق داشت ک دوس داشتم فقط بخوابم بیدار نشم تا وقتی ک بدونم ی خواب بودش همه اینا با مرگ اجیم که حسرتش ت دلم مونده با کفن ب آغوشم کشیدمش برای آخرین بار .....بخوام خلاصه کنم اینکه واقعا زندگی نکردما ۲۳ سالمه اگه قرار باشه بمیرم ت خونه میخندم حداقل اونا نترسن گرچه مگه میشه بابا مامان باشی ندونی بچت ت چه حالیه ...
زیاد حرف زدم شرمنده گفتم اینجا بگم حرفامو اگه برام دعا کنید لطف بزرگی در حقم کردین عزیزان ممنونم بابت اینکه این مدت کنارتون بودم❤🌱