مادر بزرگ منم همین بود مارو دوست نداشت بچه های عموم دوست داشت چون اونا پولدار بودن . یادم ی بار سرم شکست خون کل صورتم برداشته بود مادربزرگم ی کلمه نگفت چی شده بی تفاوت نگام کرد انگار ن انگار من آدمم. وقتی مرد هیچکس براش ناراحت نبود حتی همون نوه هاش که دوسش داشت تو ختمش میگفتن میخندیدن . نمیدونم چقدر بی رحم هستن بعضی ها