با همکارش رفته بودن صبحانه بیرون
۳نفر بودن.
عصر همدیگرو دیدیم بعد گفت با اقای حسنی و محمدی صبحانه رفتیم فلانجا
بعد خواستم پیاده بشم پام خورد یه یه پلاستیک کفتم این چیه دیدم سطل زباله صبحانشون هست.
گفتم اینکه دوتالیوانه مگه سه نفر نبودید
همینو پرسیدم. اقا پاشو کرده تو یه کفش که تو شکاکی از توی زباله هم داری حرف در میاری