گفتم نتیجع رو بزارم، اومد دم خونمون داد بیداد همسایه ها هم داشتن از پنجره نگاه میکردن ابرو برامون نموند😭😭😭شوهرمم میخاست بره پایین با التماس گریه زاری من نرفت گفتم بزار زنگ بزنیم کلانتری گفت باشه رفت نشست قلبش و گرفت بغض کرد😭😭از دیشب نابودم بعدش انقد خودشو زد انقدر زد تو سرش رنگ پوستش شد لبو بعد گفت ایشالا من جوونمرگ بشم برم زیر خروارا خاک که هیچکس منو دوست نداره نه خانواده خودم نه خانواده تو خاک تو سرم ک انقد تنهام من بمیرم همه تون راحت شین رفتم بغلش کردم نمیدونستم اون لحظه چی بگم😔
فقط بغلش کردم گفتم خودتو خالی کن، ولی من میمیرم براش دور از جونش بمیره خودمو میکشم
بعدش کلانتری اومد بردش ! وقتی که داشت میرفت برگشت گفت اعلامیه تو برنیم با بابا اضافیه جمع😭
برمیگردم به خدمتت میرسم
اصلا از پنجره هم نگاه نکردم😔
اون قدر اون لحظه حالم بد بود هیچی نمیفهمیدم
شوهرم گفت به جانت قسم یه روز تورو میفرستم خونه بابات با بنزین میرم دم خونه بابام اینا خودم زنده زنده جلوشوون اتیش میزنم😭استرس گرفتم از دیشب
قلبش مثل گنجشک میزد بمیرم براش بعد از نیم ساعت تو بغلم خوابش برد خوابید تا صبح