سلام..
من خیلی ترسوام و گاهی دروغ میگم تنبلم و بدرد نخور
امروز قلمچی داشتم تقلب کردم کلشو درست حسابی درس نخوندم بر خلاف باهوش بودنم
با مادرم دعوام شد..همیشه روح منو ازارمیده و اذیت میکنه ولی
ولی هرچی تو دلم بود بهش گفتم (بی ادبانه نه)
بهش گفتم قلبمو شکستی قلب اونم شکست
خاک تو اون سرم بمیرم تیکه تیکه شم
چقدر بی عرضم
فقطپول هدر دادم
شرمنده ی خدام..ازخودم متنفرم..چقدر بی مصرفم
چیکار کنم یکی کمکم کنه..چی کنم