میگه مامانشم با ما بیاد خواهرش و بچه هاشم با ماشین خودشون بیاد
دلم تفریح دونفره میخواد بارها و بارها بهش گفتم اما انگار نمیفهمه
امروز هنوز برنگشته واسه هفته دیگه برنامه ریخته به مامانش و ابجیش میگفه هفته دیگه بریم فلان جا
توی تفریح هم مامانش جلو میشینه من تنها باید عقب بشینم انگار بیشتر مامانش و میبره مسافرت تا زنش هیچ وقت نشده بگه با خانواده تو بریم فلان جا البته مامانم اینا هم زیاد اهل جایی رفتن نیست خسته شدم شما بودین چیکار میکردین؟ اونقدر عصبی شدم که اخم کردم نمیخندم گفت چته گفتم حالم خوب نیس