سه روزه تک و تنها تو ی اتاق چن وجبی تو خوابگاهم
تو این سه با کسی یک کلمه ام حرف نزدم چون هیچکس نبود باهاش حرف بزنم
همه اتاقیام رفتن خونشون
من نشد برم
کسی نبود بیاد دنبالم با تاکسی ام اجازه ندارم برم!
اینا میدونستن من تنهام و از تنهایی تو شب میترسم
اینقد عوضین یه زنگ نزدن حتی!
شما باشین بهتون برنمیخوره؟!
فردا ک اومدن خبرمرگشون چه رفتاری باهاشون داشته باشم؟!
هرکس میخاد از ادبیات من ایراد بگیره نظر نده.