2737
2734

بدترین صحنه عمرم بود ؛ تو راه پله یهو افتاد صورتش از حرکات غیر ارادیش پر خون ؛ فقط محکم گرفتمش ک سرش کمتر ب دیوار بخوره ؛ با تمام توانم جیغ میزدم 😔 بچم گریه میکرد میگفت دیگه بابا ندارم 😭 فقط ۴ سالشه چرا باید این صحنه رو ببینه ؟ 😭 اخ ک صحنه هاش از جلو چشمم نمیره کنار ؛ شوکه شدم ؛ داغون شدم ؛ چیکار کنم ؟ کسی تا حالا شوهرش تشنج کرده ؟ بعدش همه چی عادی بود ؟ پشت فرمون تونسته بشینه ؟ اخ قلبم داره از جاش کنده میشه 😭 چطوری از ذهن بچم پاک کنم این صحنه هارو 😭 دلیلش و افت فشار شدید گفتن 😭 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

چیزی مصرف نمیکنه ؟ یا داروی خاصی بخوره ؟

بیماری زمینه ای؟



اگر ریزش مو دارید تاپیکم رو بخونید سوالی هم داشتید بپرسید اگر بتونم و اطلاع داشته باشم خوشحال میشم راهنماییتون کنم.✨❤️.  دراگر بر توببندد مرو و صبر کن آنجا زپس صبر تو را بر صدر نشاند!                      اگه تاپیک دعا، ختم ، چهله، نذر و هر تایپک مذهبی داشتید ممنون میشم تگم کنید🙏❤️
2731

کم کم یادش میره، فقط به روش نیار

 احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند  استالین دیکتاتور روسیهً ،خواست که برای او مرغی بیاورند او آنرا گرفت در حالیکه با یک دست آنرا میفشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راه ممکن فرار کند. پس از پایان کار به یارانش گفت: "حالا ببینید چه اتفاقی می‌افتد" او مرغ را روی زمین گذاشت و چند دانه گندم جلوی او ریخت و از او دور شد همکارانش دیدند که مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی او را دنبال میکند استالین با دانه‌های گندم ، مرغ را به هر گوشه از اتاق بسمت خود می‌کشید در همه این مراحل مرغ پی در پی ، او را تعقیب می‌کرد و قدم به قدم همراه او بود!!استالین گفت:مشاهده می‌کنید که مرغ با وجود تحملِ تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم؛ به دنبال من می‌آید  احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند!

وایییی😔


مدتـِ زیادی گذشتـ تا بفهممـ تنها کسـے که میتونـہ کاملم‌کنـہ خودمـ هستم؛ فقط خودم، خودمـ نقطه ی آغاز و پایانـ هر چیزی بودمـ..!🌱                 شکست وجود نداره، یا میبرے یا یاد میگیرے چطور ببرے!️.                                                      آقایون سایت نه درخواست دوستی بدید،نه بیاید به تاپیکم چون قهوه ای رنگتون میکنم نه لایکم کنید با تشکر.                        
2740

من یبارتشنج کردم خیلی شدی راستش صدای جیغ دخترمومیشنیدم ومرده آنبولانسیه که تندتندمیگفت رگ کنارپیونیشومحکم بادست فشاربدین چون خونریزی کرده بودبینیم یه چیزی بین این دنیاواون دنیاس حس می‌کنی کم کم جونت داره درمیاددورازجون ایشون به هیچ عنوان نمیتونم فکر کنم روزی که سکته کردم ممکنه خون توسرم لخته بشه💔آرزوی شفای عاجل برای همسرتون دارم خیلی دردناکه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687