خواهر دوقلومه معلولیت جسمی داره ما با مادربزرگ پدری زندگی میکنی پدر مادر نداریم
خواهرم دیوونم کرده هرروز میگه من مریضم منو ببر دکتر منو ببرم روانپزشک میبرم بهشون میگه من خونمونو دوست ندارم منو دیوونه خونه بستریم کنین میگه چون توخیلی پول درنمیاری که من برم هر دوهفته تهران پیش دکترم با تو نمیمونم منو ببر بهزیستی
اخه من چیکار کنم منم ۲۳ سالمه معلمم کلاس خصوصی میذارم اخه از کجا بیارم هم پول خورد و خوراک هم پوشاکش هم داروهاش هر هفته هم یه دکتر میره هزینه رفت و اندش هزینه ویزیت بخدا نمیرسونم
بهش میگم یه مدت صبر کن یکی دوسال منحقوقم زیاد بشه خونه میگیرم زندگی میکنیم میگه نه همین ماه خونه بگیر من مریضم دلم میخواد اینجا نمونم
بخدا دیوونم کرده دوماه پیش اون همه کار کردم خسته کوفته ذومدم دیدم دوورق قرص خورده یه هفته تک و تنها گوشه بیمارستان موندم یذره دلش به حال من نمیسوزه
هر ماه گیر میده منو ببر تهران پیش دکترم کاردرمان اوردم خونه باهاش کار کنه عاشق مرد شد که رن و بچه داشت چرت و پرت گفت اونم رفت بعد گفت تو بدجنسی کردی نذاشتی بیاد من داشتم مخشو میزدم
باورتون نمیشه برای این که حس نکنه عقبه دانشگاه میبرمش لمتخاناشو خودم میدم که اذیت نشه ولی نمیفهمه
الانم که کلا میگه باز منو ببر دکتر من حرف دارم باهاشون حقوقمو هم ۴ تومن دادن این ماه چیکار میکنم نمیدونم
احتمالا به خواستگارم جواب مثبت بدم بذارم برم دیگه بریدم نمیتونم چقدر سختی چقدر استرس کار قرض قسط
تاپیکمو دوباره زدم که بگم خواهش میکنم دعا کنین با این خواستگارم جور بشه ازدواج کنم لطفا همین الان زیر اب صلوات بفرستین
من اصلا ضعیف نیستم فقط یکم ارامش میخوام 😞