سلام
من 15 سالمه پسر هستم دیگه نمیتونم از قبل ماه رمضان فک کنم 5 ماه نماز صبح هام قضا میشد.
از بعد ماه رمضون تا الان 1 یا 2 بار برای نماز بیدار شدم
تو نماز ظهر و مغرب سست شدم طوری که انگار برام اهمیت نداره و اونارو هم حدودا نخوندم
از طرفی تاحدی دیگه ول کردم وسوسه میشم 😢میرم عکس (..) میبینم البته نه تا اون حدی که بزنیم به جدول ولی خب امشب زدم به جدول رو رفتیم حموم به خاطرش 1ساعت و خورده حموم بودم
ی
از اون طرف از بدر ورود به متوسطه 1 دچار افت تحصیلی شدم و منی که قبول بود تیزهوشان قبول شم! خلاصه کلاس هشتم معدلم رفت زیر 19 و نتونستم تیزهوشان شرکت کنم نمونه هم قبول نشدم... آلان هم دهم که دیگه نگووو کلا زدم خوردم رو به کوچه علی چپ (منی که می خواستم سرباز آقا باشم)
از اینا که گذشت بابام منو اصلا دوست نداره بطوریکه هر روز باهم جر و بحث و قهر و.. می کنیم دیگه نمیتونم طاقت ندارم من مامانم رو بهش اعتماد دارم ولی فکر می کنم که همش به بابام نخ میده و فلان..
داداشم 10سالشه به حرفم گوش نمیده و من بهش فحش میدم میزنمش حالا به جایی رسیده که اونم به من فحش میده منو میزنه
هم کلاسی هام همه به من حسادت می کنن نمی خوان سر به تنم باشه همش نقطه ضعفم رو بهم میگن...
دوست دارم فرد نماز خون و با معرفت باشم دوست دارم سرباز آقا باشم دوست دارم به بابا مهدی خدمت کنم
دوست دارم آرزو های پدر و مادرم رو برآورده کنم ولی خیلی نامردم همش میزنم زیر حرفم وژدانم از بین رفته دوست ندارم تنها باشم دوست ندارم بی کس باشم خیلی توبه کردم خیلی توبه شکستم به جان عزیز ترین کسام قسم خورد ولی باز توبه شکستم نمیدونم نمیدونم نمیدونم شاید دیگه خدا منو دوست نداره شاید شاید شاید
ولی حاجی به مولا که می خوام عوض شم میخوام یکی دیگه شم نمیشه همش گوشی همش موتور همش بازی همش فیلم وای خدااااا ساعت 3 شبی دارم چی میگم شرمنده شما که وقتتون رو گرفتم شرمنده آقا که در حقشون بدی کردم شرمنده پدرم که باهاش بد صحبت کردم باهاش بد کردم شرمنده مادرم و برادرم که جیگرشونو سوزوندم شرمنده اشکاشون که همش به خاطر من ریخت شرمنده امکاناتی که برای من فراهم کردن
نمیدونم چی بگم نمیدونم نمیدونم
ولی خب دیگه ببخشید خودم رو خالی کردم حلالم کنید.. 😭😭