خانما من دیشب با اون آقا حرف زدم و گفتم دیگه وقتشه کم کم ب مادرت بگی ک با مادر من درمیون بذاره
قسم میخورد میگفت ک یکم دیگه بهم مهلت بده بهش میگم
گفتم تو ک نمیخای همی فردا بیای خونمون ، فقددی صحبته.
گفت درست میگی ولی وقتی مادرم قراره حرف بزنه با مادرت مگه نباید ب مادرت بگه پسرم داراییش ایناس و فلان چیزو داره؟! یکم صبر کن تا یکسال دیگه همه چیمو اوکی میکنم
گفتم اگر نتونستی جور کنی باید با مادرم درمیون بذاری ک باهم درارتباطبم و تو ام کم کم جور کن شرایطتتو
قبول کرد.
(۲۰ سالشه
داره منبع درآمدش رو گسترش میده
شغلش جوریه ک زود میتونه خونه و ماشین تهیه کنه و دروغ نمیگه همشهریمونه. کاملا میشناسمش)
چیکار کنم من ؟