از وقتي كه ماشين خريديم پدر شوهرم به بهانه هاي مختلف مياد ميگيره شايد بگين يه ماشينه ديگه ولي من أصلا راضي نيستم چون با خون دل و سختي اون ماشينو خريديم يه تايم طولاني وسيله زير پامون نداشتيم خيلي سخت گذشت، يك بار خانواده شوهرم كنارمون نبودن ، تو نداشته هامون، تو سختي هامون نه از نظر مالي ها از نظر عاطفي ، ميدونم پدرشوهرم از روي حسادتش يسري كار هارو ميكنه بچه هاي ديگشم دارن فقط مياد از ما ميخواد يا بعضي وقتا يه خواسته هاي خنده داري از شوهرم داره كه شوهرم ميگه اين چرا اينشكلي ميكنه، واقعا نميدونم چيكار كنم دست از سر به سر گذاشتن ما و يسري خواسته هاش برداره فقط تنها كاري كه ميتونم بكنم اينه كه ميگم راضي نيستم همين هر كار ميكنيم يه امايي در مياره ، واقعا خسته شدم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
منم دوست ندارم شوهرم یه قرون به خانواده مفت خورش بده دلیلشم اینکه اونا همه چی دارن شوهر من گوزم ندار ...
شوهر منم با جيب خالي اومد خواستگاري من ، پدرشوهرم اومد گفت فلان چيزي كه دارم مال پسرمه ولي وقتي خرشون از پل گذشت زدن زير همه چي، نه كمك مالي كردن، نه عاطفي ، نه رواني هيچي واسه همين أصلا راضي نيستم حتي يه دستمونو واسشون تكون بديم، بعضي وقتا با خودم ميگم خيلي رو دارن كه ميان و ميخوان ما كارشونو راه بندازيم
من دیگه خواهر شوهرم زنگ میزنه هر چی خریده باشیم تا متوجه بشه مثلا گوشت خریدیم زنگ میزنه داداش نصفشو بده خونه بابا، شوهرمم خجالتیه نه نمیگه فوری میبره، یا مثلا مهمونی پدر شوهرمه میگه داداش شما میوه شو بخر مثلا مهمونی بزرگ 100 نفری، موز هم بخر 😁🙄 منم فقط میگم حلالشون نباشه
پشیمونم.. از زندگانیم گله دارد جوانی ام.. بزرگترین تصمیم های زندگیم رو وقتی گرفتم ک هنوز عاقل نشده بودم.. دندون عقل داشتم فک میکردم عاقلم.. اون موقع ک فقط ی مشت غرور بودم و طراوت و زیبایی جوانی..کاش برگردم ب 18 سالگیم