میدونم اوضاع همینه ابحیم عقده ی ..ولی مادرم بند خدا نخواست قسمتش این بود زمان قدیم بزرو دانش ..مادرم ی روز خوش ندبد تا یادمه فقط جنگ دعوا بود ...ت این زندگی هرچی بابام داشت مال اونا بود ما تسلیم بودیم هیچی نمیگفتیم ...چون میگفتم تقدیر سرنوشت ما بد بود
ولی گناهی نداشتیم ...خواهر مادرش خیلی در حقم ظلم کردن ...قسم خوردم هیچ وقت نمبخشمشون ...تا آخر عمرم
از خدا میخوام همین دنیا حق منو بگیره