2733
2739
عنوان

تصمیم گرفتم

41 بازدید | 0 پست

امشب خیلی از رفتارش دلم گرفت همیشه وقتی ناراحت میشه باهام سرد بر خورد می کنه 

این دفعه فقط واسه اینکه زنک زدم باهاش درد دل کردم که رفتار خانواده ات با من سرد شده بهش بر خورد خیلی مسخره 

از اول همین بود بهش میگفتی بالا چشمات ابرو بهش بر میخورد چند روز تمام سرد بر خورد میکرد منم عصبی میشدم 

فحش می دادم به خودم خودزنی می کردم پارسال سر همین رفتارش رگمو زدم یه کم تغییر کرد 

ولی نه اساسی اون تغییر نمی کنه همیشه همین هست سرد میشه و بهم اهمیت نمی ده با این کارش منو هزار بار می کشه و زنده می کنه 

حقیقتا خسته شدم اگر موضوع مهمی بود رفتارم آنقدر بد بود که لایق این ری اکشنی بودم نمی سوختم 

راه جدایی ندارم  چون خانواده ام طاقت شنیدنش رو ندارن و یه بچه دارم میخام بهش بگم مثل دو تا هم خونه زندگی کنیم 

فقط واسه بچه باهم حرف بزنیم و هیچ کاری برام انجام نده هیچی  

حتی با کسی هم دوست داره اوکی بشه برام مهم نیست اصلا و ابدا چون آدم خوشگل و خوش تیپ هست هزار بار تو بیرون دیدم دخترا بهش نخ می دن در کمال تعجب من ناراحت نمی شم اون پا نمی ده بهشون مطمئنم از این بابت 

چون به قوانینی که داره پایبند هست

اینو اینجا می نویسم که یادم نره چه دردی رو به من تحمیل کرده چون دیگه خسته شدم از اینکه هر دفعه باید این سردی رو تجربه کنم اگر بچه نبود یه تصمیم دیگه می گرفتم من جوونیم پای این آدم گذاشتم هیچ دختری. با شرایط من بهش بله نمی گفت تو این ازدواج هیچ وقت مادیات برام معنا نداشت 

پدرم آدم نظامی بود فقط تشنه ی محبت بودم اگر یه درصد می فهمیدم این آدم کوه یخ شروع نمی کردم باهاش آنقدر احمق و بچه بودم که نفهمیدم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687