پنج تا برادریم از بچگی وحشی بار اومدیم دلم یه خواهر خواست که بهش دل خوش میکردم هر چقد پول داشتم بهش میدادم واسم پس انداز کنه بزور واسش لباس میخریدم پول بهش میدادم نمیزاشتم کسی چپ نگاهش کنه هر کار که خواستم بکنم ازش نظر میگرفتم من زور دارشونم داداشام رو میزدم میگفتم کسی حق نداره به آجیم چیزی بگه خودش خوب و بد و از هم تشخیص میده خودشم پخته بود البته هیچ وقتم شوهرش نمیدادم🥺🥺🥺