تولد پسرمه بزارین بگم از اولش اذیتم کرده شوهرم مامانی هستش الان رفتم دعوتش کنم میگ جایی ک مادرت باشه من نمیام میگم چرا میگه من دستم شکست مادرت نیومد بهم سر بزنه بعدش مادر شوهرم با همسرم بحث کردن دعوا کردن دستش شکسته بخدا قسم من خبر نداشتم دعوا اصلا سر من نبود بخاطر من نبود خودشون کردن بعدش مادر شوهرم رفتم پیشش منو بیرون کرد به همه گفت عروسک منو زده دیگ خسته شدم