من یه شهر جدا از مادر و مادرشوهر زندگی میکنم.البته نزدیکه حدود۳۰ تا فاصله س،طبق عادت پیش خو دم گفتم که اول میریم خونه مامانم.و جمعه هم خونه مادرشوهر،آقا بدحرف زد و یه راست خونه مامانم پیاده کرد و
شامم نیومد که هیچ،کلا زنگم نمیزنه
و بی درکه ،منم گفتم دو تا داداش داری تو خونه و من با مانتو اذیتم،و شب موندن اونجا برام سخته.موذبم
کلا همیشه اول خونه مادر خودتون باهم میرفتین؟علت ناراحتیش چی بود؟
متنفرم ازاین مدل شوهرا
وقتی میرین یه بار برین خونه ی مامانت یه بار خونه ی مادرشوهرت
سری‌های قبل چجوری بود اول کجا میرفتین؟ میری خونه مامانت شوهرتم میاد؟
من تهران زندگیمیکنم خانواده خودم وهمسرم توی شهر شهرستانن پنج ساله تهران زندگی میکنم اگر یک بار اول برم پیش خانوادم عزای عمومی میگیرن خانواده شوهرم تاحالا نرفتم ،حتی یک بار مادر شوهرم اینا نبودن من رفتم خونه مادرم اول مادرشوهرم صدبار زنگ زد بیاین همین جا دلش داشت پاره میشد داغونم ازدستشون
چ مسخره و خنده دار واقعا ب این میگید زندگی چطور انقدر از هم فاصله دارید امیدوارم خدا دل هاتون رو باهم صاف و نزدیک کنه
درکتون از زندگی مشترک کاملا اشتباهه جفتتونم باید برید پیش مشاور
من بعضی مواقع بوده خونه مادر همسرم موندم خونه مادر خودم نرفتم
بعضی مواقع هست شوهرم میگه دلم میخواد بریم خونه مامانتینا من اصرار ک ن خونه مادرت کار دارم میگه ن دلم میخواد اونجا باشم خلاصه ک کاری کنید ک زندگیتون هرروز قشنگتر شه وگرنه درکتون از ازدواج چی بوده درست کردن میدون جنگ و اعصاب خوردی و ی زندگی داغون و خراب!؟؟؟اصلا چرا ازدواج کردید
والا دیگه اینقدرم که شما به توپ بستی،مسخره نیست
گاهی آدم غیر منطقی حرف میزنه،من کل زندگی ۱۰ ساله م رو ننوشتم که ،فقط گفتم این هفته فلان اتفاق برام افتاده،در حد درد و دل حرف زدم.منم بارها بوده که رفتم خونشون و خیلی چیزا رو تحمل کردم،
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
