و نخل ها که سحر سر به آسمان دادند
صلات ظهر که شد ، ایستاده جان دادند
.
صلات ظهر درختان اقامه می بستند
که روح و راحت خود را به باغبان دادند
.
چه نخل ها که به انگشت های نامعلوم
جهان گمشده ای را به ما نشان دادند
.
کنار نعش افق ناله های نیزاران
غروب بود و چه حالی به کاروان دادند
.
مسافران غریبی که دیر می رفتند
به کاروان نرسیدند تشنه جان دادند
.
همین مشاهد مظلوم در دیار غریب
به سرزمین شما هفت آسمان دادند
.
به سرزمین شما آه سرزمینی که
غریب و دوست بدان زخم و استخوان دادند
.
غریبه ها که فقط شکل میزبان بودند
به زائران رطب ، خنجر و سنان دادند
.
برای هر که مسافر برای هر که رسید
سگان کوفه دویدند ، دم تکان دادند
.
وقیح بود ولی عابران نامربوط
به جای چشم ، شما را دو تکه نان دادند
.
همین مشاهد مظلوم در دیار غریب
به سرزمین شما هفت آسمان دادند
.
به تشنگان مجاور فرات نوشاندند
به خستگان سفر توشه و توان دادند
.
به احترام شکفتن ، جوانه رویاندن
به نخل های کهن فرصتی جوان دادند
.
اگرچه تشنه در آغوش آسمان رفتند
به سرزمین عطش ، صبح و سایبان دادند
.
به رغم آنچه به حلق بریده ای نرسید
چه جام ها که به مردان این جهان دادند
.
شبیه رود اگر آبروی این خاکند
شبیه چشمه به هر خطه ای روان دادند
.
خدای من چه بهار شگفت انگیزی
به بوستان غزل خیز عاشقان دادند
.
چقدر بوی تو پیچید و باد می آید
چقدر بوی تو را یاس و ارغوان دادند
.
” زبان خامه ندارد سر بیان فراق “
زبان خام مرا جرئت بیان دادند