در کنج این بیابان خشک و بی آب و علف
تنها و غریب در انتظار نشسته ام
در انتظار سواری از سرزمینی دور
سرزمینی پر از گل و درخت و جوی های آب
و سوار به من بگوید :
آماده شو که برویم
و من بپرسم به کجا؟
و او پاسخ دهد :
از بیابان تنهایی به گلستانِ یار
💔💔❤❤❤😔😔😔
دلنوشته#