شوهر من بیکار نیست
اما بددهنه . حرصش بگیره هم میزنه .چه منو چه بچه رو.
چندشب پیش شام پختم سر اینکه بچه پاسفره چرا گوشی دستشه (بچم تازه پنج سالش شده) با بچه دعوا کرد. زد به پای بچه گفت پاشو برو نمیخواد شام بخوری با داد.
بچه گریه کرد من رفتم بچه رو بغل کردم گفتم یه لقمه اومدم غذا بخورم این همه زحمت کشیدم پا گاز وایسادم .
بشقاب خورشتی که وسط سفره بود پرت کرد خورد به میز ناهار خوری تمام خورشت ها پاشید به مبل و فرش . بشقابم شکست.بچم زهرترک شد . انقدر گریه کرد این طفلی .
میگفت خدا منو بکشه مامان. کاش من کشته بشم .
متاسفانه من فوق العاده روحیه ضعیفی دارم. بخاطر این روحیه ضعیفم نمیتونم طلاق بگیرم