یبار یکی از همسایه هامون البته زن بود طبقه پایین ما بودن این اهنگو گذاشته بود منم تنها بودم اونم تازه اومده بود اون خونه رفتم بی مقدمه در زدم گفتم یا من بیام یا تو بیا بالا بخونیم اهنگو گذاشتیم اون خوند من خودندم خیلی حالم بدبود اون موقع هیچ وقت اشکایی ک اونموقع ریختم یادم نمیره