بابام از وقتی که یادم میاد داره به مامانم خیانت میکنه امروز معلوم شد بابام وام گرفته طلا های مامانمم فروخته که واسه خانم یه خونه تو بالاشهر(در حالی که ما کلی قرضو بدهی داریم) بخره تازه چند ماه پیشم گفته بود میره سفره کاری ولی رفته بوده ترکیه تازه اعتیادم داره سر همین دعواشد اینقدر مادرمو با کمربند زد که دست مامانم کاملا چاک خورده منم خواستم جلوشو بگیرم سرمو زد تو دیوار الانم قهر کرده رفته خونه دوست دخترش من دیگه واقعا بریدم کاش یه شب بخوابم دیگه بلند نشم لعنت به اون روزی که من بدنیا اومدم