2737
2734

تاپیک های قبلیم هست با پسری آشنا شده بودم که خیلی اخلاق و رفتارش خوب بود از همون اول گفت قصدش ازدواجه خیلی بی شیله پیله و خاکی و مهربون بهم احترام میذاشت و خیلی خیلی عاشق بود از تموم کارا و رفتاراش کاملا متوجه شده بودم ولی پر از گره و مشکل بود زندگیش هم خودش مریض هم خانواده مریض هم از کار بی کار شده بود هم پایان نامه ی ناتموم داشت و هم سربازی نرفته هیچوقت یادم نمیره لحظه آخر که ازش خداحافظی کردم و براش آرزوی خوشبختی کردم و رفتم برگشتم یه لحظه پشتمو ببینم دیدم نگاهش به منه کل مسیر خیره شده بود به رفتن من خیلی دلم براش میسوزه عذاب وجدان دارم نتونستم روز آخر همه ی حرفای دلمو بهش بزنم هی میگفت چرا ساکتی نمیدونستم چی بگم فقط براش توضیح دادم برای هردومون بهتره جداشیم که بیشتر وابسته نشیم... اما خیلی دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش و تموم حرفای دلمو بهش بزنم به نظرتون این کار درستع؟

حس میکنم اون طور که باید بابت خوبیش ازش تشکر نکردم بهش گفتم ببخشید زیاد امیدوارت کردم گفت تو هیچ تقصیری نداری مقصر منم و مشکلاتم و... حقو داد به من ولی کاش بیشتر ازش تعریف و قدردانی میکردم و تاکید میکردم خودش خوبه ولی شرایطش اوکی نیست و خانوادمم راضی نمیشن

داغونم...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740
پس هنوز وقت داری اگه میخای دوباره باهاش باشی پیام بده و بگو هنوز حرفایی تو دلمه و برو شروع کن دوبار ...

نمیتونم باهاش باشم چون خانواده ام با شرایطش اوکی نیستن نمیخواستم حرمتا از بین بره واسه همین گفتم تموم کنیم چون میدونم وجودم بیشتر بهش عذاب وجدان میده از این نازاحتم که نتونستم خوب ازش تشکر کنم و تموم حرفای دلمو بهش بزنم

خب توهم تگه واقعا عاشقش بودی پاش میموندی 

دوسش داشتم و دارم ولی واقعا نمیتونستم بمونم چون وجودم بیشتر بهش عذاب وجدان میداد و شرایطش برای ازدواج اوکی نبود و صفر مطلق بود..

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز