تاپیک های قبلیم هست با پسری آشنا شده بودم که خیلی اخلاق و رفتارش خوب بود از همون اول گفت قصدش ازدواجه خیلی بی شیله پیله و خاکی و مهربون بهم احترام میذاشت و خیلی خیلی عاشق بود از تموم کارا و رفتاراش کاملا متوجه شده بودم ولی پر از گره و مشکل بود زندگیش هم خودش مریض هم خانواده مریض هم از کار بی کار شده بود هم پایان نامه ی ناتموم داشت و هم سربازی نرفته هیچوقت یادم نمیره لحظه آخر که ازش خداحافظی کردم و براش آرزوی خوشبختی کردم و رفتم برگشتم یه لحظه پشتمو ببینم دیدم نگاهش به منه کل مسیر خیره شده بود به رفتن من خیلی دلم براش میسوزه عذاب وجدان دارم نتونستم روز آخر همه ی حرفای دلمو بهش بزنم هی میگفت چرا ساکتی نمیدونستم چی بگم فقط براش توضیح دادم برای هردومون بهتره جداشیم که بیشتر وابسته نشیم... اما خیلی دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش و تموم حرفای دلمو بهش بزنم به نظرتون این کار درستع؟
حس میکنم اون طور که باید بابت خوبیش ازش تشکر نکردم بهش گفتم ببخشید زیاد امیدوارت کردم گفت تو هیچ تقصیری نداری مقصر منم و مشکلاتم و... حقو داد به من ولی کاش بیشتر ازش تعریف و قدردانی میکردم و تاکید میکردم خودش خوبه ولی شرایطش اوکی نیست و خانوادمم راضی نمیشن
داغونم...