من شیش ماه پیش یه دوستی داشتم که توی محلمون بود.این دوستم یه داداش داشت و اونم کلی دوست دیگه داشت بعد من فکر نمیکردم اینا آدمایی باشن که بخوان مزاحمت ایجاد کنن.اینا تک تک پیشنهاد دادن منم خیلی تند باهاشون برخورد کردم.بعد یه مدت رفتم به خانوادم گفتم.اینم بگم توی محلمون یه سوپرمارکت بود که اون خانم کل ماجرارو میدونست.وقتی به خونوادم گفتم رفتن با اون صحبت کردن که اون خانم خیلیم خوب باهاشون صحبت کرد.بعدش اینم بگم که اون سوپر مارکت سه چهار متر با خونمون فاصله داره الان من دلم خیلی برای اون خانم تنگ شده چون مثل مامانبزرگم میموند برم سوپرمارکتش میترسم عکس العمل بدی داشته باشه آخه اونم خیلی منو دوست داشت با اینکه خیلی منو نمی شناخت.هروقت بعد چند مدت میرفتم انقدر خوشحال میشد بغلم میکرد ولی الانو نمیدونم