اولین مسافرت ما برادرشوهرم زنگ زد به شوهرم ک بیاید بریم شمال با ما و مادرشوهرم و خواهرشوهرام و شوهرم قبول کرد بعد منم باهاش دعوا کردم ک چرا قبول کردی .اولین مسافرت عروس و داماد میشه ماه عسل و باید تنها بریم بعد دعوامون شد و بعدش شوهرم باهام قهر کرد و قیافه گرفت .منم دیدم داره اعصابمو خورد میکنه گفتم ب جهنم زنگ بزن بگو میایم.
شوهرم زود زنگ زد و چشمت روز بعد نبینه همه تو ماشینمون چپیدن و رفتیم. ۱۴ نفر شدیم و رفتیم و بدترین سفر عمرم بود اینقدر ک اذیتم کردن و چرت و پرت میگفتن.
نمیذاشتن اصلا ۵ دقیقه با شوهرم تنها باشم. میرفتیم توی اتاق بخوابیم بدون اجازه هی در اتاق رو باز میکردن میومدن تو.
یعنی همشون از تیکه و متلک جا نمی موندن.
هیچ وقت یادم نمیره.