پسرخالمه
با دخترای فامیل بقیشون شوخی نمیکنه اصلا خیلیییی سرسنگین😐
ولی با من انقد شوخی میکنه دلم میخاد جرش بدم
نصفه شبی بارون میباره بارون شدیددد و رعد برق و باد میومد
مامانم به من گفت اگ میتونی بروکفشاتو بیار داخل اگرم نه که هیچ
منم به شوخی به مامانم گفتم میخای باد منو ببره؟😐😂
یکم بعدش اونم گفت ای خدا کی بره پایین سنگ ریزه جمع کنه
خالم گفت سنگ ریزه برا چته نصف شبی
اونو گفت نصفشو بریزم توی جیب خودم نصفشم بریزم توی جیب مهسا باد نبرتمون😐
منم گفتم یکی میخاد برای خودت جمع کنه
اونم گفت برای خودمم میگم تنها تو نیستی
یه بار دیگه هم توی جمع داشت تخمه میخورد از صداش متنفرم
توی جمع بهش اشاره دادم که صداشو در نیار
دوباره بد تر کرد
دیگه مجبور شدم بلند بگم
گفتم واعاییی صداشو در نیار خب
اونم گفت خب توبیا برام بازش کن بده بخورم😐
خدایاااااا
مشکل داره مرتیکه روانی