ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من ندیدم عکس اسی رو ، اما خودم امسال چندبار عمل کردم خواهرم پنج سال از من بزرگتر هدیه روز به من گفت ...
چه عمل هایی کردی
(من ملکه آبی پوش ملکه علم عشق و ثروت هستم)...فقط برای زیبایی خودت موهایت را شانه نزن ، گاهی مویت را شانه کن فقط برای خود مو ؛ او می خواهد مرتب باشد اما زبان سخن ندارد ، تو بر خال خالش دست بکش دندانت را مسواک کن فقط برای خود دندان ، او می خواهد تمیز باشد اما نمی تواند بگوید ، تو به او برس . به داد مخلوقاتی برس و کمکشان کن که توان تشکر از تو را ندارند . به مورچه ها غذا بده ، برگ درختان را نوازش کن ، خاک طاقچه را پاک کن ، اگر به مخلوقی کمک کنی و او در ازای کمک تو جای دیگر برایت جبران کند ، با جهان بی حساب می شوی ، اما اگر بی زبانها را آراسته کنی ، جهان به تو بدهکار می شود و بدهی خود را مانند تصویرت در آینه به تو پس می دهد . اگر یک مشت گندم به جهان بدهی ، جهان هم با همان حرکت دست تو مانند تصویر در آینه ، یک مشت گندم به تو می دهد ، با این تفاوت که مشت جهان بزرگتر است .
منم ۱۸ سالمه همه فک میکنن مامانم خواهرمه😐مامانمم عشق میکنه با این حرفا
ببین دقیقا من
اینجا بده که ی پسره اومد پیش مامانم گفت شماره بده و اینا مامانمم گفت شوهرم اونجاست برو ازش بگیر بعد گفت عه مگه تو شوهر داری بعد ب من اشاره کرد گفت خب دوستت چی شمارشو بده مامانمم گفت برو از باباش بگیر بعدش پسره گفت واقعا دختره عههههه فرار کرد
من بیشتر از اینکه بخوام اسی رو ببینم کنجکاو شدم شما رو ببینم
البته به هر کس که گفتم گفت نه دیگه اغراق کرده اون خانومه، ولی عزیزم من پنج تا عمل تو هشت ماه انجام دادم دو ماه کامل شکمم بخیه داشت روزای سختی گذروندم آرزوی تمیز کردن خونم رو داشتم همکار ذامادمون دید منو به خواهرم گفته بود انگار بیست سال بیشتر نشون میده سنش ، چهارده روز تو خونه خواهرم بودم ده روز خونه مادرم واقعا روزای سختی داشتم هر کس دیگه ای هم بود شکسته می شد روحیه آنقدر خراب بود الان بهترم خدا رو سکر
بعد از دو روز درد و آمپول فشار سزارین اورژانسی شدم بعد از دوازده روز بخیه هامو کشیدم اما می دیدم خیلی درد دارم اصلا راه نمی تونستم برم سه روز بعد دیدم خون از شکمم فواره میزنم سریع بردنم اتاق عمل گفتن بخیه هات عفونت کردن چهار روز شکمم باز بود و داخل شکمم رو شستشو میدادن تصور کن با شکم باز سونو می گرفتن از من و با هر بار شستن شکمم از درد داد میزدم و صدای گریه خواهرامو می شنیدم دوباره بردن اتاق عمل نصف شکمم رو بخیه کردن نصفش گفتن باید باشه پونزدخ روز تمام هر روز می رفتم بیمارستان می شستن و می گفتن فردا بیا دوباره، تا بلاخره اون بخیه ها رو با کشیدن و یه جراحی سرپایی برای بقیه شکمم کردن دوباره بعد از پونزدخ روز بقیه بخیه ها رو کشیدن این زایمان چهارتا عمل داشت برا من، بعد از شش ماه هم سینم یه غده داشت که دوباره رفتم اتاق عمل دکتر می گفت ما تعهد نمی دیم به هوش بیای چون چند بار بیهوشی کامل داشتی اما خدا رو شکر به هوش اومدم روزای بدی بود عزیزم انشاءالله هیچ کس تجربه نکنه