دو سال بود دوست بودیم یک سال عقد ۴ ماه هه عروس یکردیم
واقعا مشکلی نداشتم من خونه پدر بودم
بعد بدون اجازه ش حساسه خب پروفایل اینستا عکس عروسی گذاشتم
وقتی برگشتم شروع کرو ب داد بیداد برید از خونه من بیرون طلاق طلاق طلاق پدرم باهاش درگیر شد اون با پدرم
دعواشون شد ی ابرویزی شد بیا ببین اونها شکایت نکرد ولی پدرم شکایت کرده از همع شون منم گفت برای طلاقت شکایت کن بعد وکیل گفت مهریه نفقه رو بدار اجرا
ی جلسه فقط قبل عید داشتم ک اومد گفت ن من درگیر نشدم زنم خودش رفته با سختی بهش رسیدن باید بگررده
بعد ن زنگی زدن ن پیامی هیچی هیچی
اصلا همینجوری اخ چیشد اینجوری شد
ب روز های خوب فکر میکنم
کلا ب رابطم فکر میکنم واقعا زندگی خوبی داشتم شوهر خیلی دست دلباز در حدی ک برای خواهرم هم گوشی خرید
پدر مو خیلی دوس داشت خیلی
همیشه ب من میگفت چون انتخاب هم بودیم نذاریم کسی بعد بگه انتخاب خودت بوده
زندگی خوبی داشتم همه مرد ها ایرداد دارن ولی از زندگیم راضی بودم اصلا نفهمیدم یهو چیشد چرا اینجوری شد
الان سفت سخت خانوادش میگن طلاق بده از خودش خبری ندارم
بدبخیت با خانوادش همسایه هستم
اصلا نمیدونم چیکار کنمم
از کی کمک بخام
اصلا نمیدونم این گرفتاری از کجا اومده
اخی چ بد چند سالتونه دوتاتون؟صدرصد دعا خورش کردن خدا نسازه برا همیچین ادمای
ببین اگه واقعا زندگیت مهمه برات و قصدت برگشته
غرور بزار کنار و بهش پیام بده بالاخره ۵ سال میشناسیش و زبونش بلدی نرمش کن و بگو بیاد دنبالت
خانوادتم آماده کن تا قضیه ختم به خیر بشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
