یادتونه بهتون گفتم دوتا خانوم یه مادرو دختر اومدن خونمون میگن دوس دختر شوهرم بوده دختره ؟فقط میتونم بگم خدا لعنتشون کنه چقد روزگارمو سیاه کردن ح..رومزاده ها.. یه توضیح مختر بدم واسه اوناییکه در جریان نیستین .. یا برین تاپیک قبلیمو بخونین یا این خلاصه رو :
چند وقت پیش یه مادرو دختر اومدن خونم گفتن شوهرت با دخترم دوست بوده به احساساتش ضربه زده و ازش سواستفاده کرده و ما نخواستیم تو کورکورانه به زندگیت ادامه بدی و این داستانا.. که منه خنگ احمق ازشون وقتی ازشون مدرکی خواستم و گفتم عکس نشونم بده تا باور کنم دختره زد زیر گریه که آره ما چند وقته باهم کات کردیم من وقتی فهمیدم زن داره همه چیشو پاک کردم شمارشم بلاک کردم دیگه نمیخواستم ببینمش ولی بعدش که به مامانم گفتم و فهمیدیم شما بارداری نخواستیم کورکورانه با همچین ادمی زندگی کنی و وظیفمون دونستیم که بیایم بهت بگیم .این از این ..
حالا از اون طرف ماجرا من که کلا حالم بد شده بود .. پیش خودم میگفتم کی؟ شوهر من ؟ کسیکه همه رو اسمش قسم میخورن ؟ کسیکه تا الان من هیچ خبطی ازش ندیدم یا بدرفتاری ای نسبت به من نداشته ؟ چجوری خیانت کرد کی وقت کرد خیانت کنه ؟ چرا چرا چرا و دیگه داشتم از خود خوری میمردم.. نمیخواستمم به کسی تا چیزی معلوم نشده چیزی بگم خصوصا اطرافیانم چون واکنششونو میدونستم .. مونده بودم تک و تنها و نمیخواستمم به شوهرم بگم که یوقت از زیرش در نره و محکم کاری نکنه و میخواستم اگه دستش رو بشه ..
خدا لعنتشون کنه اون مادر و دختر یه جوووووری نقش بازی کردن که من گفتم شوهرم فلان فلان عالمه و با چه کسی داشتم زندگی میکردم چه بدبختم منکه بچشو حامله ام و بیچاره شدم زندگیم تباه شد و اینا..