سلام دوستان
یه هفته پیش برادرم به قصد خودکشی قرص خورد و خیلی حالش بد شده بود
همون شب که به من زنگ زده بودن ساعت ۴.۵ صبح بود بیدارشدیم داداشم اومد دنبالم که مارو ببره بیمارستان وقتی لباس میپوشیدم به شوهرم گفتم لباس بپوش گفت بریم کجا گفتم نمیدونم بریم بیمارستان همینجوری داشتم گریه میکردم گفتم بابا لازم نیست بری خودتم نمیخواد بری یه چیز عادیه من هیچی بهش نگفتم فقط اومدم بیرون و رفتم بیمارستان
اونجا رفتم خیلی حالش بد بود و خلاصه خیلی شب بدی رو گذروندم شوهرم تا فردا ظهر ساعت ۱ بهم زنگ نزد که خبر بگیره چیشد هرکی ازم میپرسید شوهرت کجاست میگفتم خواب بود اصلا بیدارش نکردم و خبر نداره
همه فامیل اومده بودن
فردا ساعت یک ظهر که دیگه داداشم خوابیده بود و دکتر براش انتقال به آی سی یو زده بود مامانم مونده بود پیشش من برگشتم خونه
وقتی رسیدم خونه 🥺🥺