من برادرم همین مشکلو داشتیم باهاش
ی روز مادرم دیگه هیچی بهش نگفت اینم دید ساعت یازده شده و چون انتظار داشت بهش تذکر بدیم طبق معمول گریه و زاری که چرا نگفتی من تکالیفمو انجام ندادم مادرمم هیچ واکنشی نشون نداد ولش کرد تا سه نصفه شب نشست نوشت دیگه از اون شب ادم شد
این روشو امتحان کن
یا گوشیو بگیر ازش بگو تا ننویسه خبری نیست یا وسایلشو جمع کن
میتونی بهش وعده بدی که مثلا اگر مشقاتو تا فلان ساعت تموم کنی امشب این غذا رو برات درست میکنم یا ی هدیه کوچیک بهش بده کم کم عادت میکنه