بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
سلام!حال همهی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمیدانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازهی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديدهام خانهئی خريدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیديوار … هی بخند!بیپرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچهی ما میگذردباد بوی نامهای کسان من میدهديادت میآيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ریرا جان نامهام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت مینويسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن
من خود خود اصفهانم والا تنها صدایی که الان میشنوم صدای بنایی همسایه بغلیمونه:)
همونی ام که عاشق هرچی و هرکی که شد,غرق هرچی و هرکی که شد,شکستنش-زمینش زدن و خنجرشونو تا اعماق قلبش فرو کردن;) همون بچه اولی خانوادم که همه سختگیریا روش امتحان شد-همون بچه زرنگ کلاسم که شاگرد اولی تنهایی به دلم نمیچسبید-همون المپیادی ام که به بغلیش تقلب میداد-همون رفیقه ام که همه واسه منفعت کنارش بودن- همونی که شر و شور بود پر از نشاط و زندگی بود-همونی ام که زانوهام پر زخم افتادنه قلبم پر درد گول خوردنه مغزم پر تکرار شکستنه...خلاصه که من اونی ام که خواستم خلاص کنم این من خسته رو ولی حتی مرگم منو نخواست:) من همون بچه پررویی ام که از اون نخواستنه به بعد وایسادم رو پاهای خستم خندیدم با همون درد قلبم و تصمیم گرفتم که بجنگم...من اونی ام که مونده تا تبدیل به کسی بشه که نزاره لطافت دخترا به خشم عشقشون به نفرت و برق نگاهشون به ظلمت نا امیدی تبدیل بشه... اره رفیق من موندم که خلاف جهت طوفان بدون هیچ همراه ولی با لبای خندان حرکت کنم موندم که اگه قراره یه نفر تغییربده دنیا رو ظلمو بکشه و حقو برپا داره = اون یه نفر من باشم:) حالا که اخر امضامی اینم بدون من همونی ام که خیلی عاشقتم رفیق کم نیار بترس ولی شجاع باش تو ام بمون و بیا و حتی با یه دعا واسه من,کمک کن بشکنیم گردن سرنوشتی که داره واسمون بد مینویسه^^
همونی ام که عاشق هرچی و هرکی که شد,غرق هرچی و هرکی که شد,شکستنش-زمینش زدن و خنجرشونو تا اعماق قلبش فرو کردن;) همون بچه اولی خانوادم که همه سختگیریا روش امتحان شد-همون بچه زرنگ کلاسم که شاگرد اولی تنهایی به دلم نمیچسبید-همون المپیادی ام که به بغلیش تقلب میداد-همون رفیقه ام که همه واسه منفعت کنارش بودن- همونی که شر و شور بود پر از نشاط و زندگی بود-همونی ام که زانوهام پر زخم افتادنه قلبم پر درد گول خوردنه مغزم پر تکرار شکستنه...خلاصه که من اونی ام که خواستم خلاص کنم این من خسته رو ولی حتی مرگم منو نخواست:) من همون بچه پررویی ام که از اون نخواستنه به بعد وایسادم رو پاهای خستم خندیدم با همون درد قلبم و تصمیم گرفتم که بجنگم...من اونی ام که مونده تا تبدیل به کسی بشه که نزاره لطافت دخترا به خشم عشقشون به نفرت و برق نگاهشون به ظلمت نا امیدی تبدیل بشه... اره رفیق من موندم که خلاف جهت طوفان بدون هیچ همراه ولی با لبای خندان حرکت کنم موندم که اگه قراره یه نفر تغییربده دنیا رو ظلمو بکشه و حقو برپا داره = اون یه نفر من باشم:) حالا که اخر امضامی اینم بدون من همونی ام که خیلی عاشقتم رفیق کم نیار بترس ولی شجاع باش تو ام بمون و بیا و حتی با یه دعا واسه من,کمک کن بشکنیم گردن سرنوشتی که داره واسمون بد مینویسه^^
ترس از ج ن گ یه دردی افتاده تو گلوم تاحالا تجربه نکردم
میفهمم
و میدونم نمیشه حرف یه دختر 19 ساله دهه هشتادی رو اسمشو گذاشت نصیحت یا هرچی
فقط اینکه میتونم بگم از بابت این مورد نترس:)
همونی ام که عاشق هرچی و هرکی که شد,غرق هرچی و هرکی که شد,شکستنش-زمینش زدن و خنجرشونو تا اعماق قلبش فرو کردن;) همون بچه اولی خانوادم که همه سختگیریا روش امتحان شد-همون بچه زرنگ کلاسم که شاگرد اولی تنهایی به دلم نمیچسبید-همون المپیادی ام که به بغلیش تقلب میداد-همون رفیقه ام که همه واسه منفعت کنارش بودن- همونی که شر و شور بود پر از نشاط و زندگی بود-همونی ام که زانوهام پر زخم افتادنه قلبم پر درد گول خوردنه مغزم پر تکرار شکستنه...خلاصه که من اونی ام که خواستم خلاص کنم این من خسته رو ولی حتی مرگم منو نخواست:) من همون بچه پررویی ام که از اون نخواستنه به بعد وایسادم رو پاهای خستم خندیدم با همون درد قلبم و تصمیم گرفتم که بجنگم...من اونی ام که مونده تا تبدیل به کسی بشه که نزاره لطافت دخترا به خشم عشقشون به نفرت و برق نگاهشون به ظلمت نا امیدی تبدیل بشه... اره رفیق من موندم که خلاف جهت طوفان بدون هیچ همراه ولی با لبای خندان حرکت کنم موندم که اگه قراره یه نفر تغییربده دنیا رو ظلمو بکشه و حقو برپا داره = اون یه نفر من باشم:) حالا که اخر امضامی اینم بدون من همونی ام که خیلی عاشقتم رفیق کم نیار بترس ولی شجاع باش تو ام بمون و بیا و حتی با یه دعا واسه من,کمک کن بشکنیم گردن سرنوشتی که داره واسمون بد مینویسه^^